کتاب افزایش سخت‌رویی به کمک مهارت‌های ارتباطی

کتاب افزایش سخت‌رویی به کمک مهارت‌های ارتباطی

149,000 تومان

تعداد صفحات

97

شابک

978-622-378-114-8

فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 11
فصـل اول 21
طلاق 21
علل و عوامل طلاق 22
فرایند طلاق 23
نگاهی به یک مطالعه‌ی پدیدارشناختی 25
پیامدهای طلاق 28
فصـل دوم 39
سخت‌رویی 39
نظريههاي زيربنايي سخترويي 41
تعريف سرسختي 42
شاخصهای سخت‌رویی 43
عوامل سخت‌رویی 44
عوامل سرشتی 45
عوامل زیستشیمیایی 45
عامل یادگیری 45
همبستههای سخت‌رویی 45
عوامل محافظتکننده‌ی سخت‌رویی 47
سخترویی و ديگر سازههاي شخصيت 48
نقش عوامل اجتماعی – فرهنگی در سخت‌رویی 50
پیشایندها و پیامدهای سخت‌رویی 51
راه‌های تقویت و پرورش سخت‌رویی 52
فواید تقویت سخت‌رویی 53
فصـل سوم 55
مهارت‌های ارتباطی 55
ارتباط 56
موانع در ارتباطات 57
موانع در پیام 57
موانع مربوط به مجاری ارتباطی 57
موانع مربوط به بازخورد 58
موانع مربوط به زمینه یا محیط 58
موانع مربوط به اعتبار فرستنده 59
کاربرد مهارت‌های ارتباطی 60
اهمیت مهارتهای ارتباطی بین فردی 60
انواع مهارتهای ارتباطی 61
اجزای مهارت‌های ارتباطی بین فردی 63
نظریههای مربوط به مهارتهای ارتباطی 63
نظریهی یادگیری 63
نظریهی مبادله‌ی اجتماعی 64
نظریهی برابری 65
نظریه‌ی جامعهشناسی زیستی 65
نظریه‌ی نیاز 65
عوامل مؤثر در برقراری مهارت ارتباط 66
آموزش مهارتهای ارتباطی 68
فواید آموزش مهارتهای ارتباطی 70
مراحل بهبود ارتباط پس از آموزش مهارتهای ارتباطی 70
مطالعات انجام شده 72
منـابع و مآخـذ 79
منابع فارسی 79
منابع غیرفارسی 89

 

 

طلاق به عنوان یک ترس: در مرحله نخست که شروعی برای تجربه کردن یا تأثیرات آغازین طلاق می‌باشد، افراد بنا به دلایلی ترس از طلاق را تجربه کرده‌اند. ترس از طلاق زمانی بروز می‌کند که شرکت کنندگان تضاد بین انتظارات شان از ازدواج و امکان طلاق را ابراز کنند. بنابر نظام ارزشی سنتی که شرکت کنندگان در آن سهیم بوده‌اند، یک آگاهی در حال رشد منجر به ثبات این تهدید می‌شود. زنان در این موقع، احساس طرد شدگی، انزوا، نا امیدی، بدبختی و افسردگی را گزارش کرده‌اند که در صورت مخالفت با ترس از طلاق بر تداوم ناسازگاری تأثیر داشته است.
طلاق به عنوان یک امر اجتناب‌ناپذیر: وقتی که طلاق به عنوان یک امر قطعی ادراک می‌شود، احساسات توصیف‌شده در ارتباط با ترس از طلاق تشدید می‌شود. تعدادی از شرکت کنندگان اظهار کرده‌اند که با آگاهی رو به رشد اجتناب‌ناپذیری طلاق به تنگنا و به یک نقطه بدون بازگشت رسیدند، در حالی که آنها تلاش کرده‌اند تا در خود و یا موقعیت‌های مرتبط به زندگی زناشویی‌شان تغییراتی ایجاد کنند.
هنگامی که شرکت کنندگان در اعلان و بیان طلاق سهیم بوده‌اند، برخی از آنها احساس پریشانی، شرمساری گناه کرده‌اند. این موارد ممکن است به تجربه یک انحراف از نظام ارزش‌های سنتی مرتبط باشد. همچنین در این زنان علائم کاهش عزت‌نفس، افسردگی، آسیب، طرد شدن و بی حالی دیده می‌شود (ترنر،2006).
طلاق به عنوان یک مانع: شرکت کنندگان در این مرحله با موانعی برای بازسازی زندگی‌شان بعد از طلاق مواجه شدند. نگرانی در خصوص آینده، ترس از امکان دستیابی مجدد به استقلال و خودکفایی، جدا شدن از اطرافیان به علت نداشتن همسر ازجمله مسائلی بوده که زنان در این مرحله ادارک کرده بودند. همچنین تعدادی از آنان نیز ادراک شان را از داغ و تبعیض اجتماعی درون جهانی با عنوان «زنان طلاق گرفته» توصیف می‌کنند. برخی از این زنان تفاوت‌هایی را که میان خود به عنوان «مطلقه» و کسانی که شوهرانشان را از دست داده‌اند، منعکس کرده‌اند. بیوه‌ها، یک همدردی را از طرف دیگران دریافت می‌کنند، در حالی که دیگران سعی می‌کنند تا از نزدیکی با این زنان بپرهیزند.
در حالیکه برخی از این زنان با فقدان تصوری روشن از خود، تغییر نقش، یک احساس قدرت غیرطبیعی، نبرد برای سازگاری با طلاق را تجربه کرده‌اند؛ برخی از زنان طلاقشان را به واقعه مرگ شبیه کرده‌اند که به یک دوره سازگاری نیاز دارند (ترنر،2006).
سازگاری با طلاق یک فرایند در حال رشد می‌باشد که مدت 2 تا 5 سال طور می‌کشد. بازسازی بسیاری از اشکال موجود، شامل روابط متقابل با دیگران و هویت شخصی در جهان تجربه‌شده می‌تواند سطح دشواری را در طول فرایند در حال رشد تشدید نماید (ترنر، 1997)
طلاق به عنوان یک ناقل: بعد از اینکه شرکت کنندگان در کل تغییراتی را که بر آنها واقع شده تشخیص دادند، یک دوره‌ای فرا می‌رسد که آنها در می‌یابند ازدواج شان به پایان رسیده است. پس یک آگاهی جدیدی درباره ازدواج و طلاقشان تجربه می‌کنند. بازسازماندهی زندگی این زنان شامل این است که این زنان چگونه پیوندشان را با خودشان و با دیگر جهان اطراف خود درک می‌کنند. آنها پیشرفت شان را از طریق توصیف روابط جدید با خانواده و دوستان، حمایت‌های معنوی یا رشد ارزش‌های معنوی منعکس کرده‌اند. آنها یک حس جدید نسبت به خود برای روشن نمودن زمان حال همانند گذشته رشد دادند. به نظر می‌رسد که این امر مستلزم یک فهم عمیق از ازدواج قبلی و درک بی عدالتی و نابرابری در میان خود و همسرش را شامل می‌شود. این فهم جدید اغلب با افزایش حس خودمختاری پیوند یافته است
طلاق به عنوان بهبود: با وجود موانع و مشکلات که طلاق برای افراد به بار می‌آورد، زنان در بررسی اخیر کشف کرده‌اند که آنها از فرصت‌ها و راه‌های ایجاد فرصت برای رشد شخصی برخوردارند. همه آنها دستیابی به آزادی را بعد از طلاق توصیف کرده‌اند که این آزادی موجب افزایش احساس استقلال و خودباوری شده بود. این یافته‌ها توسط تحقیق دیگری که توسط دکرت (1978) انجام شده تائید گردید. او مطرح کرده که فرایند طلاق ممکن است خودباوری و استقلال را علی الخصوص در زنانی با سنین بالاتر افزایش دهد. برخی از انواع آزادی که به عنوان رهایی بعد از طلاق توسط زنان گزارش شده‌اند شامل مالکیت زمان، توانایی و فرصت انتخاب کردن، ابراز وجود، تقلیل فشار مالی، مدیریت امور شخصی می‌باشند. بسیاری از زنان در این مطالعه، به حس صلاحیت در طول فرایند طلاق دست یافتند. یادگیری و باز یادگیری هم چنین با وجود حس صلاحیت، کمال و استعداد فراهم می‌شود. در تحقیق دیگری که بر روی 70 مادر مطلقه انجام گرفت، نتایج نشان داد که این زنان پس از طلاق نسبت به قبل از طلاق، از خودپنداری مثبت، عزت‌نفس، استقلال و رضایت بیشتری برخوردار بودند (باوم ، 2005).

پیامدهای طلاق
فرایند طلاق و عواقب آن ناگزیر به سه جنبه از چرخه زندگی فردی، زناشویی و خانوادگی تأثیرات نیرومند و مخربی بر جای می¬گذارد و برای اندازه¬گیری کامل اختلال¬های بعدی در تمامی اعضای خانواده، بایست همه این جوانب را در نظر گرفت.
از جنبه فردی می‌توان به ترس از آینده، احساس گناه، احساس تنهایی، مشکلات روحی و جسمی مشکلات دوگانگی نقش، مشکلات اقتصادی، انزوای اجتماعی و اختلال هویت، کاهش فرصت‌های ازدواج و ارتکاب جرم و بزهکاری و کاهش رضایت از زندگی اشاره کرد. نیمرخ روانی افراد طلاق گرفته در آزمون تشخیص افسردگی MMPI-2 نشان داده است که این افراد از عدم علاقه به زندگی و نگرانی رنج می¬برند. همچنین طلاق گرفته¬ها اغلب از حمایت اجتماعی کمتری برخوردار می‌باشند و بیشتر از نبود حمایت اجتماعی نگران هستند (گاهلر ، 2006). مشکلات زناشویی، عامل مهمی در 50% از پذیرش‌شدگان بیمارستان‌های روانی است. مردان طلاق گرفته در معرض خطر روزافزون خودکشی، پذیرش در بیمارستان‌های روانی، آسیب‌پذیری در مقابل بیماری‌های فیزیکی و اقدام به خشونت هستند و زنان طلاق، در معرض خطر روزافزون افسردگی و مشکلات پزشکی مختلف هستند. از سوی دیگر، یک ازدواج مشکل‌دار، عامل مهمی در اکثر قتل¬هاست (بری و جورلیس، 1995؛ به نقل از باقریان نژاد اصفهانی، 1380).

طلاق آثار منفی زیادی روی تمامی افراد خانواده به‌ویژه کودکان دارد. احساس رنج، افسردگی، اضطراب و احساس گناه و پوچی معمولاً در افراد خانواده‌های طلاق دیده می‌شود. مشکلات سازگار شدن با جدایی، مراقبت از فرزندان، قبول نقش در تک همسر خانواده بودن و مشکلات عملی در رابطه با مسائل حقوقی و مسئولیت‌های اقتصادی از مسائل مبتلا به اشخاص درگیر طلاق و جدایی است. علاوه به اینها از مشکلات سازگاری فرزندان نیز نمی‌توان غفلت کرد، مشکلات وفاداری نسبت به والدین، قراردادهای دید و بازدید و حضانت هم خصوصا اگر با احساس گناه و عزت‌نفس کودکان همراه باشد، عواقب روانی و جسمی را به دنبال خواهد داشت (گیبسون ، 2006). بر اساس مطالعات انجام شده در ایران، 95% نوجوانان و جوانان که به اتهام دزدی در مراکز بازپروری به سر می‌برند. فرزندان خانواده‌هایی هستند که پدر و مادرشان از هم جداشده و یا یکی از والدین ازدواج مجدد داشته‌اند (محبی، 1384). طلاق، تنها یک رویداد معمولی در زندگی کودکان نیست، بلکه تحولی است که به ترتیبات زندگی جدیدی می¬انجامد که با تغییرات در مسکن، درآمد و نقش‌ها و مسئولیت‌های خانوادگی همراه است (کردتمینی، 1384)
افرادی که طلاق را تجربه می‌کنند با کشمکش¬های متعدد فردی و بین فردی مواجه می‌شوند در این فرایند هویت آشفته، فقدان امید، تغییر در سبک زندگی، مشکلات جدی در شبکه اجتماعی و شغلی از پیامدهای طلاق هستند که از آن میان ابعاد روان‌شناختی طلاق از اهمیت بیشتری برخوردارند (برک، 2001؛ ترجمه سیدمحمدی، 1386).
پس از طلاق، به دلایل مختلف ممکن است خودپنداری فرد، دچار آسیب شود. بسیاری از افرادی که متارکه کرده‌اند خود را شخصی ناپسند و فاقد توان کافی برای ازدواج مجدد می‌دانند. مردان و زنان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان می¬دهند با یکدیگر فرق دارند. مردان گرایش به آن دارند که طلاق را آنگونه ادراک کنند که ناگهان رخ‌داده است. زنان بیشتر احتمال می‌رود که آن را به عنوان نقطه پایانی بر یک فرایند طولانی قلمداد کنند به همین خاطر است که طلاق برای زنان تنش‌زاتر و گسلنده تر است تا مردان (چوخاچی زاده،1390). خودارزیابی همراه با احساس گناه در مورد طلاق ناشی از برچسب-های اجتماعی است و باعث احساس گناه، پریشانی و یاس شدید در افراد طلاق گرفته می‌شود. علاوه بر این عوامل شخصیتی افراد نیز می¬تواند بر طلاق و پیامدهای روانی موثر باشد (پین هی و پرز ، 2000). تحقیقات نشان می‌دهند که شخصی که آغازگر نیست از احساس گناه، طردشدگی و ناتوانی در امور زندگی (فقدان کنترل) رنج می‌برد (فتحی، 1390).
تحقیقات نشان داده است که زنان بیش از مردان پس از طلاق، احساس تنهایی، گناه و ترس دارند و با مشکلات روحی و جسمی بیشتری روبه‌رو هستند (محبی، 1384). زنان به‌عنوان یکی از اقشار آسیب‌پذیر جامعه بیشتر در معرض تبعیض¬های اجتماعی و فشارهای روانی قرار می¬گیرند. در این میان، آن دسته از زنانی که به دلایلی عهده¬دار مسئولیت‌های خانوادگی هستند، در معرض آسیب‌های بیشتری قرار دارند. آنها پس از جدایی، در شرایط ناامنی مثل ازدست دادن احترام و پایگاه در خانواده و اجتماع قرار می¬گیرد، روابط خانوادگی‌شان دچار اختلال شده، تقسیم وظایف جدیدی برایشان به وجود می¬آید. این شرایط جدید اعضای خانواده، به‌ویژه زنان را با مسائل و مشکلات عدیده¬ای مواجه می¬سازد و فشارها و تنش¬هایی را بر آنها وارد می¬سازد که سطح این فشار وارده، بستگی به منابع درآمدی خانواده و حمایت‌های اجتماعی از یکسو و ویژگی¬های شخصیتی، ظرفیت روانی اعضای خانواده و چرخه سنی آنان از سوی دیگر دارد (یونسی،1388). تعریف نقش¬های جدید اعضای خانواده به‌ویژه نقش مضاعف مدیریت خانواده توسط مادر، تغییر روابط با اطرافیان و تحمل واپایش‌های اجتماعی، کاهش مقبولیت اجتماعی و امنیت مالی و به‌طورکلی از دست دادن تکیه‌گاه خانواده، همه بر سلامت روان و خودپنداری اعضای خانواده، به‌ویژه زنان که عهده‌دار مسئولیت خانواده می‌شوند، آسیب‌های فراوانی را برجای می¬گذارد (سعیدیان، 1388).
با توجه به آسیب‌پذیری زوجین، به‌ویژه زنان در مقابل طلاق، اهم پیامدهای طلاق در دو بعد فردی و اجتماعی به تفکیک در ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد:

 

الف) پیامدهای فردی طلاق
ترس از تنهایی
تصمیم به پایان دادن به یک رابطه نزدیک، کار ساده و بی‌اهمیتی نیست، این تصمیم با احساس تأسف و سرزنش خود همراه است. ترس از تنهایی پس از طلاق، احساسی است که زنان بیش از مردان ابراز می‌کنند. این ترس بیشتر ناشی از این نگرانی است که آیا شریک زندگی دیگری خواهند داشت و ترس و یاس از اینکه نتوانند بدون یک مرد زندگی کنند و فرزندان خویش را به تنهایی اداره کنند و شغلی بیابند و از نظر مالی خود و فرزندانشان را اداره کنند، این بهارخواب‌های واقعی ناشی از تردیدهای واقع‌بینان درباره مسائل مالی، بازار کار، مشکلات بزرگ کردن فرزندان به تنهایی و تغییر در زندگی فردی و اجتماعی است (فوروارد؛ به نقل از چوخاچی زاده، 1390).
جدایی از همسر به طور ناگهانی یا پیش‌بینی نشده، برای همه اعضای خانوادهُ، علی الخصوص زن، یک شوک محسوب می‌شود که در این هنگام بحران عاطفی رخ می‌دهد. احساس انسان با عقل منطبق نیست و واکنش‌های فردی غیرارادی است و در اکثر موارد دچار درماندگی می‌شود. در اولین مرحله انسان هنوز نمی‌داند باید واقعیت جدایی را بپذیرد یا نه، آیا تنها خواهد ماند، آیا در آینده همسری مناسب پیدا خواهد کرد (چوخاچی زاده، 1390).
احساس گناه
گاهی زنان مطلقه با احساس گناه زیادی در مورد متلاشی شدن خانواده دست به گریبان هستند. به اعتقاد برخی از صاحب‌نظران مهم‌ترین احساسی که پس از طلاق در مادر متارکه کننده پدید می‌آید، احساس گناه و خیانت نسبت به خوشبختی فرزندان است. به علاوه بیم از آینده‌ای مبهم برای خود و فرزندان، واکنش‌های گوناگونی را در او پدید می‌آورد و این وضعیت، احساس گناه را شدت می‌بخشد (تایبر؛ به نقل از چوخاچی زاده، 1390).
احساس تنهایی
بعد از مدتی که از طلاق می‌گذرد، فرد احساس تنهایی می‌کند، زیرا از محیط امن خانواده که دیگران علیرغم تمام مسائلشان در آن زندگی می‌کنند، جداشده و باید تمام مسائل تنها زیستن و طلاق رودررو شود. تحقیقات نشان می‌دهد زنان بیش از مردان، پس از طلاق احساس تنهایی می‌کنند (چوخاچی زاده، 1390).
مشکلات روانی و جسمانی
مشکلاتی که افراد طلاق گرفته تجربه می‌کنند، می‌توانند همچنین در سلامتی فیزیکی آن‌ها مشاهده شود. در مطالعه‌ای در جامعه آمریکا بیش از نیمی از زنان و مردان طلاق گرفته مشکلاتی در رابطه با سلامتی خود گزارش کردند (اسپانیر و تامپسون ، 1984). در مطالعه دیگر افراد طلاق گرفته گزارش کاهش وزن، مشکلات معده، دردهای بدنی، خستگی، از دست دادن اشتها، سردرد و مشکلات خواب داشتند (بلوم ، هادجز و کالدول، 1983). گالو ، تراکسل، متیوز، تراکسل و کولر (2003)، در تحقیق خود بیان نمودند که افراد طلاق گرفته سیستم امنیتی ضعیف تری داشتند و سلول¬های بدنشان مستعدتر برای ایجاد ویروس، تومور و باکتری‌ها بود.
با توجه به مشکلات فراوان جسمانی و اجتماعی طبیعی است که فرد دچار مشکلات روانی هم بشود. بسیاری از این افراد خشم، اضطراب، افسردگی، احساس گناه یا بی‌ارزشی و تنهایی را تجربه می‌کنند (هرینگتون و کلی ، 2002). نتایج تحقیقات نشان می‌دهند که طلاق گرفته‌ها آشفته‌تر و افسرده‌تر از افراد ازدواج کرده یا مجرد هستند (کیم و مک کنری ، 2002).
هویت وابسته
در جامعه انسانی ما به نقل از «سیمون دوبوار» زن بت، الهه، مادر و فرشته است، اما هرگز خودش نیست، چون اجازه ندارد خودش باشد (عنایت زاده، 1388)؛ بنابراین زن چنان اسیر چنین سناریویی است که نمی‌تواند مطابق خواسته‌های خویش عمل نماید و فردیت خویش را بروز دهد.
فراتر از این، در وضعیت انتقال به دوران تجرد مجدد نیز که هویت همسری یا مادری زن نیز خدشه‌دار می‌گردد به قول «پرلین» و «جانسون» یورش روی مفهوم «خود» به‌گونه‌ای مضاعف خواهد بود (ساندفیلد، 2006) و زنان را درگیر تغییراتی می‌سازد به نحوی که رفتارهایی متفاوت را بروز داده و برخوردهای اجتماعی‌شان را کاهش می‌دهند و در صورت ظاهر شدن در جمع، گرایش به این دارند تا با دیگران، خصوصا با اعضای مذکر خانواده حضور یابند و زیر سایه‌ی مرد دیگری قرار گیرند. آنان دیگر قائل به هویتی مستقل برای خود نبوده و هویتشان دنباله‌رو و وابسته به دیگران می‌گردد. به این ترتیب اکثرشان خود را محدود ساخته و از عرضه خود امتناع می‌ورزند (عنایت زاده، 1388).
تغییر در نقش‌های فرد
طلاق همچنین با خود تغییرات زیادی در نقش‌های فرد به وجود می‌آورد، بالاخص اگر زن و شوهر قبل از طلاق تابع نقش‌های سنتی بوده باشند. در مطالعه‌ای از زنان مطلقه مصاحبه‌ای انجام شده بود و از آنان در مورد نقش‌هایشان در مورد کار بیرون و کار در منزل سؤال شده بود، نتیجه این پژوهش از این قرار بود که زنانی که قبل از طلاق به‌صورت تمام وقت شاغل بودند، بعد از طلاق راحت‌تر با شرایط کنار آمدند و حتی سرمایه‌گذاری بیشتری روی کار خود نمودند. در مورد زنانی که قبل از طلاق پاره وقت کار می‌کردند، بعد از طلاق شرایط دشوارتر و زمان کار آن‌ها بیشتر و اوقاتی را که با فرزندان خود سپری می‌کردند کمتر شده بود، زنانی که قبل از طلاق اصلاً در بیرون از منزل کار نمی‌کردند و فقط نقش‌های سنتی یک زن را پذیرفته بودند، بیشترین مشکلات مربوط به تغییر نقش را داشتند؛ احساس خشم و فرسودگی در مورد مسئولیت‌های جدید خود داشته و از نبودن با فرزندان خود احساس گناه کرده و در مورد شغل خود تردید داشتند. طبیعتاً هرچقدر تغییر نقش شدیدتر باشد، پذیرش طلاق نیز دشوارتر خواهد بود (فاسینگر، 1989) زنان و مردانی که حضانت فرزند را به عهده می‌گیرند با مشکلات دیگری مواجه می‌شوند. مسئولیت‌های آن‌های بیشتر خواهد بود، به‌صورتی که کارهای بیرون از منزل، مسئولیت‌های مالی، نگه‌داری از فرزندان و کارهای خانه همه به عهده فرد خواهد بود، هرچند مشکلات والدینی که حضانت فرزندان را به عهده نداشته‌اند نیز در نوع خود و به شکل دیگر می‌باشد. (هادلستون و هاکینگز؛ به نقل از فتحی، 1390).

عدم بروز زنانگی و بروز خصایص مردانه
گرچه در وجود همه ما مؤلفه‌هایی از زنانگی و مردانگی وجود دارد، ولی طی بررسی‌های صورت گرفته، زنان مطلقه برای کاهش انگ اجتماعی ناشی از طلاق، محدودیت‌هایی بر خود اعمال نموده و خصایص زنانه خود را سرکوب می‌کنند. آنها همچنین سعی دارند تا برای کاهش فشارهای ناشی از انگ طلاق همگام با حضور خود در فعالیت‌های اجتماعی، آنیمای خود را سرکوب کرده و در قالب مردانه، ویژگی‌های آنها را از خود بروز دهند (عنایت زاده، 1388).
دغدغه ارضای جنسی
ازجمله دغدغه‌های زنان پس از طلاق دغدغه تأمین نیاز جنسی می‌باشد که معمولاً زنان پس از طلاق آن را انکار می‌کنند، در حالیکه عدم ارضای نیاز جنسی یکی از عوامل مهم به مخاطره افکندن سلامت روانی‌شان می‌باشد (عنایت زاده، 1388).

ب) پیامدهای اجتماعی طلاق
در این قسمت به پیامدهای اجتماعی طلاق اشاره می‌گردد:
فقدان اعمال کنترل
همگام با طلاق، زمانی که فرد از خانواده جدا می‌شود و بازهم درون خانواده دیگر جای می‌گیرد، دچار فقدان کنترل بر بسیاری از عوامل موثر در زندگی خویش گشته و در حین چنین انتقالی، یک سری از مواردی که قبلاً داشته هم از دست می‌دهد و فرد احساس می‌کند در زمینه‌های عمده زندگی خود، دچار بی‌اختیاری گشته و استقلال و قدرت عملش هم سلب گردیده است (عنایت زاده، 1388).
انگ اجتماعی
زنانی که مجدداً در وضعیت تجرد واقع می¬شوند به یک موقعیت اجتماعی آسیب‌پذیر مضاعف دچار می‌شوند، زیرا آنان در مقایسه با مردان، بیشتر در معرض برداشت منفی و قضاوت‌های سوء دیگران قرار می‌گیرند (عنایت زاده، 1388).

ترحم دیگران
از دیگر مسائل آزارنده که زنان مطلقه با آن مواجه هستند، دید ترحم‌آمیز و برخوردهای حاکی از ترحم اطرافیان می‌باشد. از آنجائی که زنان در اجتماع بدون شوهرهایشان جایگاه مناسبی برایشان قائل نیستند، باعث برانگیختن نگاه ترحم‌آمیز اطرافیان نسبت با آنها خواهد شد (عنایت زاده، 1388).
انزوای اجتماعی و اختلال در هویت اجتماعی
وضعیت زن و شوهر پس از طلاق، روندی از محرومیت‌های گوناگون ازجمله: طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی دوران زندگی مشترک در یک دروه کوتاه و یا یک دوره طولانی، عدم ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و همراز و نبودن محل زندگی مستقل برای طرفین است. طلاق شرایطی را ایجاد می‌کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده از فرد مطلقه، کاهش نفوذ اجتماعی وی و حتی گاه تضعیف موقعیت‌ها و فرصت‌های اجتماعی فرد می‌شود. در برخی مواقع، رفتار جامعه با زنان مطلقه به‌گونه‌ای است که احساس می‌کنند دیگر جایی در جامعه ندارند. فرد مطلقه، نه در مقام یک مجرد و نه در مقام یک متأهل شناخته می‌شود. جامعه، تعریف و جایگاه مناسبی را برای او در نظر نمی‌گیرد و نگرشی منفی نسبت به فرد مطلقه وجود دارد، گویی آنان افرادی بوده‌اند که از تمایلات و خواهش‌های خود پیروی و از برخورد با واقعیات زندگی خودداری کرده و منافع خود را بر مصالح خانواده ترجیح داده‌اند. درواقع ارزیابی بسیار منفی جامعه از طلاق به ارزیابی منفی از شخصیت زن و شوهری که جداشده‌اند، تعمیم داده می‌شود (فرجاد، 1392).
زنان مطلقه از گزند طعنه ها و نگاه های کنجکاوانه دوستانِ، اطرافیان و آشنایان در امان نیستند، به طور مثال بعضی معتقدند که وجود زن مطلقه در اتاق عقد خوش یمن نمی‌باشد. مذموم بودن طلاق در جامعه و مقصر شمردن زن در طلاق، منجر به تنگی روابط اجتماعی زن مطلقه می‌شود و بدین ترتیب ارزشهای حاکم بر جامعه، بیش از مشخصات فردی بر مشکلات زنان مطلقه می افزاید (فرجاد، 1392).

دشواری ازدواج مجدد
ازدواج مجدد در طول تاریخ با موانع اجتماعی بسیاری همراه گشته است، به خصوص در مورد زنان این موانع بیش از مردان است و آمارها بیانگر این است که بخش وسیعی از زنان مطلقه که گاه جوان نیز هستند تا پایان عمر تنها می مانند. چنانچه در سالنامه آماری سال 1382 تعداد زنان مجرد در اثر طلاق دو برابر گزارش شده است (عنایت زاده، 1388).
مشکلات اقتصادی
طلاق به معنای تقسیم قابلیت ها، دارایی ها و سرمایه هایی است که زن و شوهر در طی زندگی مشترک با هم اندوخته اند (ویس، 1996). مشکلات مالی نه تنها در طلاق بلکه سال ها پس از آن افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. گرانت و برک در کتاب خود با نام «بازی طلاق»، خاطر نشان می سازند که در طلاق، طبقات فقیر، متوسط و ثروتمند، همه یکسان ضرر می بینند. نگرانی های مالی در تصمیم‌گیری های طلاق بسیار جدی است، چون نه تنها سرمایه های خانواده که حاصل دست رنج مشترک زن و شوهر است در کشاکش طلاق به تاراج می‌رود بلکه زمینه‌های حقوقی، دادگاهی، مشاوره، نفقه، سرپرستی فرزندان و هزینه ی تشکیل زندگی جدید نیز به آن اضافه می‌شود (اخوان تفتی، 1382). با وجود اینکه زن و مرد هر دو بعد از طلاق با مسائل اقتصادی مواجه می‌شوند برخی تحقیقات نشان می‌دهند که درآمد مالی زنان بعد از طلاق به‌صورت متوسط 30 درصد کمتر از زنان متأهل است (استوارت ، 2006).

 

تعداد صفحات

97

شابک

978-622-378-114-8

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.