کتاب جنگ عادلانه و حقوق بین الملل کلاسیک

کتاب جنگ عادلانه و حقوق بین الملل کلاسیک

260,400 تومان

تعداد صفحات

189

شابک

978-622-378-148-3

فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 9
پیشینه جنگ عادلانه 13
فصـل اول 19
ادبیات جنگ عادلانه در نظام حقوق بین الملل 19
مبحث اول: نگاهی بر مفاهیم جنگ و خشونت واقسام جنگ 20
گفتار اول: تبیین مفهوم جنگ 20
گفتار دوم: خشونت و مشروعیت آن 24
مبحث دوم: اقسام جنگ 29
گفتار اول: مفهوم جنگ‌های کلاسیک 29
الف: جنگ‌های دوره باستان 29
ب: جنگ‌های قرون وسطایی 30
گفتار دوم: بررسی و تبیین جنگ‌های مدرن 33
گفتار دوم: جنگ‌های پست مدرن : مفاهیم و مصادیق 36
الف: مفهوم جنگ پست مدرن 36
ب: انواع و مصادیق جنگ پست مدرن 38
الف) جنگ نرم 38
– جنگ روانی 38
– جنگ رسانه ای 40
ب) جنگ‌های بدون خون و غیر کشنده 42
ج) جنگ نامتقارن 43
د) جنگ‌های دانش محور 44
مبحث اول: عوامل موثر در وقوع جنگها و تبیین سرشت انسان در مقوله جنگ 46
گفتار اول: بررسی علل موثر در وقوع جنگ 46
گفتار دوم: طبیعت و گرایش انسانی به مقوله جنگ 48
مبحث سوم: اندیشه مکاتب فلسفی در باب جنگ 51
گفتار اول: مکاتب فلسفی غیردینی 51
بند اول: اندیشه عدالت در فلسفه اپیکوری 53
بند دوم: فلسفه کلبیون 56
بند سوم: مکتب شک گرایی 58
بند چهارم: رواقیون و مفهوم حق طبیعی 60
گفتار دوم: مکاتب دینی و مبانی جنگ 62
بند اول: مبانی جنگ عادلانه در مکتب مسیح 63
الف: جنگ عادلانه پیش از ظهور مسیحیت 63
ب: جنگ عادلانه بعد از ظهور مسیحیت 66
ج: نگاه اندیشمندان قرون وسطی به مقوله جنگ عادلانه 72
د: آموزه جنگ عادلانه در دوره جدید 77
بند دوم: آموزه جنگ در مکتب اسلام 86
فصـل دوم 101
تبیین جنگ مقدس و جهاد ابتدایی در مسیحیت و اسلام 101
مبحث اول: مسیحیت: جنگ مقدس، جنگ عادلانه 104
گفتار اول: نحوه روابط مسیحیان با اقوام سایر ادیان 104
گفتار دوم: جنگ مقدس و خاستگاه آن 106
گفتار سوم: جنگ صلیبی اولین جنگ مقدس مسیحی 113
مبحث دوم: جهاد به مثابه جنگ عادلانه از منظر اسلام 121
گفتار اول: تبیین مفهوم جهاد و اقسام آن 121
بند اول: تعریف جهاد 121
بند دوم: اقسام جهاد 123
بند سوم: ماهیت جهاد 128
گفتار دوم: موارد مشروعیت و جواز جهاد ابتدایی 134
بند اول: هدف و فلسفه جهاد ابتدایی 136
بند دوم: جهاد ابتدایی در قرآن 138
الف: آیات مطلق جهاد 139
ب: آیات مقید جهاد 146
1. جنگ‌های آرمانگرایانه 146
2. جهاد ابتدایی با کفار به منظورکاهش قدرت و صولت آنان 151
3. جهاد ابتدایی آزادی بخش 152
4. جهاد در مقام دفاع 155
*اسلام دین اجبار یا اختیار 159
بند سوم: روایات پیرامون جهاد ابتدایی 163
بند چهارم: جهاد ابتدایی درسیره پیامبر 168
گفتار سوم: آداب جنگ مشروع یا جهاد در اسلام 169
بند اول: جنگ با نظامیان 170
بند دوم: سلاحها وتاکتیکها 171
* تغییر ماهیت مبارزات در مقابل کاهش ومحدود کردن تسلیحات 173
بند سوم: امانخواهان و اسلحه گذاران 173
بند چهارم: اسیران و کشتگان دشمن 174
بند پنجم: شرایط محاصره اقتصادی 177
نتیجه گیری 177
منـابع و مآخـذ 181
1. منابع فارسی 181
2. منابع عربی 187
3. منابع لاتین 188
4. اسناد 189
5. سایتهای اینترنتی 189

 

تبیین جنگ مقدس و جهاد ابتدایی در مسیحیت و اسلام

آئين مسيح (ع) بي شک برخاسته از آئين موسي(ع) است و در حقيقت مي توان آن را انقلابي در شريعت يهود به شمار آورد، زيرا به تصريح انجيل، عيسي(ع) خود را مأمور نجات بني اسرائيل مي دانست و کتاب شريعت خود را نيز تورات معرفي کرد. بنابراين موضع آئين مسيح در جنگ و جهاد در حقيقت چيزي غير از موضع آئين موسي(ع) نخواهد بود و لذا اينان نيز براي انسان بماهو انسان حقوقي قائل نبوده و قهراً همه ي جنگ هاي قدرت هاي مسيحي در دوران روميان، معلول همان رويه و عقيده اي است که در تورات مطرح گرديده است.[1]

ژان ژاک روسو در قرارداد اجتماعي مي نويسد:

«آنچه را که بت پرستان از آن مي ترسيدند واقع شد، مسيحيان محجوب و مظلوم طرز صحبت خود را عوض کردند و به زودي ديده شد اين سلطنت که آن را اخروي مي خواندند تحت فرمان يک رئيس مادي و ظاهري به صورت شديدترين سلطنت استبدادي در آمد».[2]

الکساندر بوآزار مي نويسد: «دين مسيح که در آغاز خدمات فراواني به عالم مسيحيت کرد، در دست پاپ ها به حقد و کينه نسبت به غير مسيحيان( که براي آن ها حقي قائل نبودند) مبدل شده بود. اينان جز گرويدن به دين مسيح يا نابود شدن، چاره اي نداشتند».[3]

اين موضع گيري معلول عقيده اي مشابه با يهوديان در مسيحيان بوده است، زيرا مسيحيان نيز مانند يهوديان معتقد به نظريه ي انحصاري دين بودند و شريعت و آئين نجات بخش را در آئين مسيح منحصر کرده و جز پيروان و معتقدان به حضرت مسيح را اهل نجات نمي دانسته اند و به همين جهت براي ملت هايي که به پيامبري مسيح(ع) باور نداشته اند اعم از يهودي و غير يهودي حقوقي قائل نبوده اند. با اين تفاوت که يهوديان آئين يهود را آئين ويژه ي بني اسرائيل مي دانند و قهرا براي نشر و گسترش آن در ميان ديگر ملل تلاشي نمي کنند، لذا با ملت هايي که در سرزمين قدس حضور داشته و آنان را مزاحم خويش دانسته به صورت مستقيم و تا مرحله ي نابودي با آنان مي جنگيده اند، ولي مسيحيان که به دنبال تحقق اصل «تبشير» هستند، ديگر ملل را طرف جنگ با خود ندانسته و تنها در صورتي که حاضر به قبول مسيحيت نباشند محکوم به فنا و نابودي مي دانند. به همين جهت در طول تاريخ مسيحيان نيز با يهوديان و غير يهوديان جنگ هاي خانمان سوزي داشتند که نمونه اي از آن جنگ هاي صليبي است که در آن نه تنها مسلمانان بلکه يهوديان زيادي نيز نابود گرديدند و متقابلاً يهوديان نيز در هر فرصت به نابودي مسيحيان حريص بوده اند.[4] قرآن کريم در مواردي به اين انحراف فکري و عقيدتي اشاره فرموده و آن را به شدت هر چه تمام تر محکوم نموده است که از جمله آيات اول سوره ي بروج را مي توان نام برد. در اين سوره مي خوانيم: «قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود إذهم عليها قعود و هم علي ما يفعلون بالمؤمنين شهود و ما نقموا و منها الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد».[5]

«مرگ بر صاحبان گودال هاي آتش بهنگامي که در کنار آتش نشسته و نسبت به شکنجه اي که بر مؤمنان مي رفت نظاره گر بودند. در حالي که براي اينان جرمي که مجوز انتقام آن ها باشد سراغ نداشتند جز اينکه اينان به الله و پروردگار عزيز حميد ايمان آورده بودند». در تفسير اين مجموعه آيات بسياري از مفسران آن را ناظر به جريان پادشاهي ذونواس بر کشور يمن و خشونت او نسبت به مسيحيان نجران دانسته اند.

در مقابل مسیحیت، دعوت جهانی اسلام از فرط بداهت بی نیاز از ارائه شواهد است. پیشرفت حقوق ملتها در تاریخ اسلام، با استنتاج منطقی از جهانی بودن اسلام، حقوق اسلامی ضرورتا جهانی و با ویژگی های بین المللی همراه بوده است. در زمان حیات پیامبر (ص)، دولت اسلامی تاسیس گردید، ارتش و حکومت تشکیل و سازماندهی شدند و حاکمیت دولت اسلامی تثبیت گردید.[6]

دین اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی، با هدف رهایی بشر از قید و بندهای دنیوی، حاکم کردن ارزشهای انسانی، نشر توحید و خداپرستی و اجرای کامل اصول عدالت اجتماعی به پیروان خود دستور آمادگی نظامی – دفاعی داده است. در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، جنگ‌های بسیاری رخ داده است، اما هیچکدام از آنها را نمی توان جنگ صرف نامید. همه آنها جهاد فی سبیل الله بوده است. قید فی سبیل الله بیان کننده ماهیت و هدف جهاد است که همانا خدایی بودن و در راه رضای خداوند است. مقصود نهایی از این جهاد، اعتلای حق خداپرستی در سراسر گیتی، اجرای اصول و ارزش های انسانی اعم از اصول اخلاقی یا حقوقی چون تحقق آزادی، عدالت و مساوات است.

با توجه به مباحثی که مطرح شد این فصل به دو مبحث تقسیم خواهد شد که در مبحث اول به بررسی جنگ مقدس در مسیحیت، مفهوم جنگ مقدس و بررسی جنگ‌های صلیبی خواهیم پرداخت و در مبحث دوم به بررسی و تشریح جهاد اسلامی می پردازیم. در این راستا، ابتدا به تعریف وتبیین مفهوم جهاد در اسلام از منظر قرآن و سنت پرداخته و اقسام و ماهیت اصلی آن نیز تشریح گردد. در ادامه ضمن بیان هدف و فلسفه جهاد، به بیان موارد جواز ومشروعیت آن در اسلام پرداخته و آن را با توجه به آیات قرآن، روایات و همچنین سیره پیامبر مورد بررسی قرار داده، و در انتها نیز آداب و شیوه های جهاد را از جهت ابزار جنگی و همچنین رفتار با نظامیان و غیرنظامیان دشمن مورد بررسی قرار خواهیم داد.

مبحث اول: مسیحیت: جنگ مقدس، جنگ عادلانه

در این مبحث ضمن بررسی چگونگی روابط مسیحیان با پیروان سایر ادیان، به تعریف جنگ مقدس و بیان انجیل در باب جنگ پرداخته و در نهایت جنگ‌های صلیبی را به عنوان اولین جنگ مقدس مسیحی بررسی کرده و آن را با معیارهای جنگ عادلانه مقایسه خواهیم کرد.

گفتار اول: نحوه روابط مسیحیان با اقوام سایر ادیان

اصولا پس از مسيحي شدن کنستانتين، اولين قيصر مسيحي از روميان، نابردباري ديني با ديگر ملل آغاز شد و يهوديان قلع و قمع شده و به ناچار به مناطق مختلف جهان از جمله جزيره العرب پراکنده شدند. در جنگ هاي صليبي نيز تنها مسلمانان نبودند که مورد خشم مسيحيان قرار گرفتند، بلکه يهوديان در شرايط بدتري قرار داشتند. در اواسط جنگ هاي صليبي يکي از رهبران ديني مسيحيت به لوئي هفتم نوشت: «چه حاجت است که ما براي سرکوب دشمنان مسيحيت به ممالک دور برويم در حالي که يهوديان در ميان ما راحتند و به عقايد ما مي خندند». در سال 1451پاپ نيکولاي پنجم فرمان داد هر فرد مظنون به انجام آداب مذهبي يهود به محکمه ي انگيزيسيون جلب شود و به اين ترتيب سيصد هزار يهودي قتل عام شدند و بقيه از ايتاليا گريختند و از آنجا مجبور به مهاجرت به قلمرو امپراتوري عثماني گرديدند. قتل عام و خشونت در آئين يهود و مسيحيت نه تنها گريبانگير ملل غير مسيحي و يهودي مي شد، بلکه در موارد زيادي با مسيحيان و يهودياني که با آنان مخالفت مذهبي داشته اند نيز مي جنگيدند و کمترين ترحمي نسبت به آن ها نداشتند، براي نمونه جنگ هاي چند ده ساله ي اروپا بين دو فرقه ي کاتوليک و پروتستان قرباني هاي فراواني گرفت. اين دو فرقه ي مسيحي در فهم و برداشت از کتاب مقدس با يکديگر اختلاف نظر داشتند و ساليان متمادي يکديگري را قتل عام کردند تا سرانجام کاتوليک ها حاضر شدند مکتب پروتستان را به رسميت بشناسند. [7] هوگوگروسيوس، پدر حقوق بين الملل اروپايي در مقدمه ي کتاب جنگ و صلح مي نويسد: «در زمان وي يعني قرن شانزدهم، ملت هاي مسيحي اروپايي در جنگ هاي خود با يکديگر به نحوي رفتار مي کنند که حتي بربرها نيز از آن شرم دارند». [8]

پرواضح است رفتار چنين جمعي با مخالفان عقيدتي خود بدتر از اين بوده، لذا يکي از نويسندگان مي نويسد: «مسئله داراي اهميت و دامنه دار، طريقه ي رفتار با بيگانگان بوده است که فاتحين همواره با دشمنان هم کيش و هم قطار خود تا اندازه اي مدارا مي کرده اند، اما در مورد بيگانگان چنين نبوده است. نژاد کشي(در مورد عمالقه) و نجس محسوب کردن در خصوص عده اي ديگر از جزميات مذهبي محسوب مي شده است و عده اي براين عقيده بوده اند که پيمان شکني گناه است ولي وفاي به عهد در قبال کافران گناهي بزرگ تر و اين ندايي بود که در اثناي جنگ هاي صليبي بگوش مي رسيد.»[9] اين در حالي است که تعليمات مسيح عليه السلام در انجيل کمترين تناسبي با اين گونه قساوت ها و بيرحمي ها ندارد في المثل در انجيل متي فصل نهم مي خوانيم: «شنيده اند که به پيشينيان شما گفته شده است که مکش کسي را زيرا کسي که بکشد ديگري را مستحق جزا دادن خواهد بود، و من به شما مي گويم: هر که بر برادر خود خشمناک شود به تحقيق قرض دار او باشد در روز جزاء… شنيده ايد که گفته اند چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان. ولي من مي گويم کسي که دست زند به طرف راست صورت تو پس بگردان براي او طرف ديگر را و کسي که خواهد دعوا کند و بگيرد جامه ي تو را پس بگذار براي او رداي خود را و کسي که خواهد به جبر تو را يک راه ببرد با او برو دو ميل راه را و کسي که از تو چيزي طلبد به او بده و کسي که از تو قرضي خواهد رد مکن. شنيده ايد که گفته شده است، دوست دار دوستدار خود را و دشمن دار دشمن خود را ولي من مي گويم دوست داريد دشمنان خود را و نيکي کنيد به هر که دشمني کند با شما…»[10]

مسیحیان همین رفتار كینه توزانه و بلكه شدیدتر از این را نسبت به مسلمانان نیز اعمال می نمودند كه مهم ترین آن، جنگ های صلیبی میان اروپاییان و مسلمانان بر سر تصاحب «بیت المقدس» بود. عامل اصلی این جنگ های خونین، اربابان كلیسا و رهبران مسیحی بودند كه می خواستند ضربه مهلك خود را بر پیكر اسلام و مسلمانان وارد سازند.

گفتار دوم: جنگ مقدس و خاستگاه آن

بر خلاف تصور و تبلیغات رایج، در دین و تاریخ مسیحیت نیز جنگ و مبارزه وجود دارد و در کتاب عهد عتیق که بخشی از کتاب مقدس و مورد قبول مسیحیان است، داستان جنگ‌های حضرت موسی و برخی از پیامبران الهی فراوان نقل شده است. به عنوان نمونه به برخی از آن ها اشاره می نماییم:

1- «وخداوند مرا گفت: اینک به تسلیم نمودن سیحون و زمین او به دست تو شروع کردم پس بنا به تصرف آن بنما تا زمین او را مالک شوی… و تمام شهرهای او را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم و هیچ کدام را باقی نگذاشتیم.» [11]

2- «و با مِدیان به طوری که خداوند موسی را امر فرموده بود جنگ کرده همة ذکوران را کشتند… و بنی اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همة املاک ایشان را غارت کردند و تمامی شهرها و مساکن وقلعه‌های ایشان را به آتش سوزانیدند… و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزاره‌ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند غضبناک شد و موسی به ایشان گفت: آیا همة زنان را زنده نگاه داشتید؟… پس الآن هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد بکشید و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید». [12]

3- «چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می‌روی درآورد و امت‌های بسیار را که حِتیان و جِرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیم‌تر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما». [13] در انجیل آمده است:

عیسای مسیح در شب آخر از حواریون خواست تا شمشیر تهیه کنند«پس به ایشان گفت: لیکن الان هر که کیسه دارد آن را بردارد و هم چنین توشه دان را و کسی که شمشیر ندارد جامة خود را فروخته آن را بخرد…» [14]

اگر در زمان حضرت عیسی، جنگی گزارش نشده است، این مسئله مربوط به شرایطی است که حضرت عیسی (ع) در آن قرار داشت. مدت تبلیغ دین توسط حضرت عیسی تنها سه سال گزارش شده است که در این سه سال طرفداران آن حضرت بسیار در اقلیت بودند که هیچ چشم اندازی از پیروزی در زمانش وجود نداشت و هیچ حکومتی تشکیل نداد. بنابراین حضرت عیسی به جنگ رو نیاورد. شبیه آن چه که پیامبر اسلام در دوره سیزده ساله خود در مکه انجام داد در این مدت پیامبر و مسلمانان نه تنها به هیچ جنگی رو نیاوردند بلکه پیامبر مسلمانان را از دفاع نیز منع نموده بود تا به جهانیان ثابت گردد که حضرت در پی درگیری و جنگ نیست اگر در دوره مدینه جنگی صورت گرفت، این بر حضرت تحمیل شده بود.جنگ‌هایی مانند بدر، احد و خندق و… حالت دفاعی داشت و دفاع، حکم عقلی است که هیچ انسان عاقلی در آن تردید نمی کند.[15]

همانگونه که در ابتدا بیان شد جنگ مقدس در مسیحیت برخاسته از دین یهود و یا به عبارتی بسیار شبیه به آن می باشد و تعالیم و احکام آن در بسیاری موارد برهم منطبق است. با این تفاوت که در کتاب مقدس مسیحیان کمتر به مسئله جنگ پرداخته شده و مسیح بیشتر به صلح و عدم خشونت تاکید می کرده و دستورات آن در باب جنگ شاید به آیات کمی محدود شود. در انجیل هبرو بیشترین اشارات به مسئله جنگ مقدس شده است.

جنگ مقدس یک مفهوم غربی درارتباط با جنگ است که به معنی جنگیدن برای دین و مذهب در مقابل پیروان سایر ادیان است تا بدین سبب بتوانند با تغییر دین و مذهب مردم کشورهای دیگر، دین خود را گسترش دهند بدون آنکه آنرا محدود به مکان خاصی کنند. این مفهوم که در مسیحت رواج دارد، اما بدین گونه در انجیل بیان نشده است. در انجیل هبرو جنگ برای گسترش دین و مذهب نیست بلکه برای محافظت از مردمی خاص (بنی اسرائیل) و حمایت از آنان درنظرگرفته شده است. جنگها در انجیل هبرو جنگ‌های قومی است که مقدس پنداشته می شوند چون در این جنگها بنی اسرائیلیان برای خدا و بایاری و کمک او می جنگند. بنابراین از نظر کتاب مقدس، جنگ مقدس جنگ‌هایی است که ازسوی بنی اسرائیل در قلمرو و توسط خدای قوم انجام می شود .بیشتر جنگها برای پیروزی وغلبه و تسلط قوم بنی اسرائیل برسایر اقوام وبرای دفاع و پشتیبانی از آنان به فرمان و دستور و تحت قدرت خدای بنی اسرائیل انجام می شود. در انجیل هبرو خداوند به عنوان مرد جنگی قلمداد شده است.[16]

با اینحال، جنگ مقدس دامنه ای گسترده تر از علل دینی دارد و در گیر شدن در جنگ تنها در جهت نیل و برآوردن اهداف دینی خاص نبوده و احیانا انگیزه های دیگری نیز دخالت پیدا می کند که می توان از آن به جنگ ایدئولوژیک تعبیر کرد.[17]

همان طورکه در ابتدای فصل گفته شد، جنگ آنگونه که در سایر ادیان از جمله اسلام و یهود بدان پرداخته شده، در در دین مسیحیت وجود ندارد وتقریبا هیچ قانونی هم در این خصوص ندارد؛ چه اینكه برای حضرت مسیح(ع) زمینه ای برای تدوین قوانین جامع برای جامعه مسیحیت، در بعد داخلی و خارجی پیش نیامد. در انجیل کتاب آسمانی مسیحیان نه به صراحت از جنگ سخن به میان آمده و نه ازهیچ جنگی یاد شده است. خداوند انسانها را به سبب جنگ و به کار بردن شمشیر سرزنش می کند و از آنها بر حذر می دارد. [18]

در انجیل آمده است: «خوشا به حال حلیمیان زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت زیرا ایشان سیر خواهند شد. خوشا به حال رحم كنندگان زیرا بر ایشان رحم خواهد شد. خوشا به حال پاك دلان زیرا ایشان، خدا را خواهند دید. خوشا به حال صلح كنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال زحمت كشان برای عدالت زیرا ملكوت آسمان از آن ایشان است. خوشحال باشید و شادی عظیم نمایید؛ زیرا اجر شما در آسمان عظیم است؛ زیرا به همین طور، بر انبیای قبل از شما جفا می رسانیدند.»[19]

عیسی مسیح به تبع رسالتی که داشت، مبشر صلح و مهربانی بود. از این رو پطروس را به دلیل به کار بردن شمشیر سرزنش می کند. و معتقد است که خشونت و تنفر را با صلح و کردار شایسته باید پاسخ داد.

به بیان دیگر حضرت مسیح بیش از هر چیز بر صلح تکیه و تاکید می کند که خشونت نباید با خشونت پاسخ داده شود، بلکه با آشتی و رافت باید به مبارزه با نابکاری و ستیزه جویی پرداخت. از نظر کلیسای مسیحی جنگ اقدامی است روحانی که می تواند تنها علیه شیطان و روح شهوتران و ستیزه جوی انسانی انجام گیرد.[20]

به هر حال، حضرت مسیح(ع) مردم را به صلح و دوستی و جهاد با نفس دعوت می كرد: «شنیده اید كه به اولین گفته شده است: قتل مكن و هر كه قتل كند، سزاوار حكم شود، لیكن من به شما می گویم: هر كه به برادر خود بی سبب خشم گیرد، مستوجب حكم باشد و هر كه برادر خود را راقا گوید مستوجب قصاص باشد و هر كه احق گوید، مستحق آتش جهنم بُوَد.»[21]

البته در انجیل آیاتی نیز وجود دارد که نشان می دهد حضرت مسیح به مسئله جنگ نیز اهمیت می داده است. مثلا عباراتی در انجیل از زبان حضرت مسیح نقل شده كه بیانگر این نكته است كه لازمه عقیده به دین و دین داری این است كه انسان نهایت صبر و تلاش را در راه حفظ عقیده دینی به كار بندد، اگرچه در این راه، بین فرزند و پدر جدایی ایجاد شود كه نباید به این جدایی اهمیت داد؛ «گمان مبرید كه آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم؛ نیامده ام تا سلامتی بگذارم، بلكه شمشیر را؛ زیرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود. و هر كه پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد. و هر كه پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد.» [22]

بنابراین، اساس دین مسیح بر صلح خالص استوار است، ولی این موضوع سه قرن بیشتر دوام نیاورد ودیدگاه مسیحیت از جنگ، طی تاریخ دین دستخوش تغییر شد. بدین گونه که آگوستین كشیش مسیحی در اول قرن چهارم میلادی، ظاهر شد. به عقیده او، جنگ دارای مشروعیت است، از آن نظر كه موجب تضمین صلح است. او بین «جنگ دفاعی» و «جنگ متجاوزانه» تفكیك قایل نشد و هر دو را مباح شمرد. این نظریه به صورت كامل، با اساس دین مسیحی اصیل، در تعارض است.[23]

در اواخر قرن چهارم ( 395 م ) امپراتوری بزرگ روم شکست خورد و به دو بخش شرقی و غربی تقسیم گردید. روم غربی در سال (476 م) سقوط کرده، جنگ و خونریزی سراسر اروپا را فراگرفت. رژیم ملوک الطوایفی نیز بر تشتت جامعه اروپایی می افزود. در چنین وضعیتی، تنها چیزی که عامل وحدت اروپاییان محسوب می گردید دین مسیحیت بود. در نتیجه، کلیسا قدرت مطلقه پیدا کرد و پاپ ها به طور علنی و با قدرت در تمام امور کشورهای اروپایی مداخله کرده و امپراتوران نیز در برابر دستورات آنان مطیع بودند.[24] از آن زمان آموزه های مسیح آثار عمیقی بر حقوق بین ملل مسیحی به جای گذاشت. مهم ترین قواعد ملل مسیحیت عبارت بودند از: تاسیس دو نهاد حقوقی به نامهای «صلح الهی» [25]و «متارکه الهی»[26]. صلح الهی تلاشی بود در راه تنظیم مقررات جنگ که توسط شورای لاتران در سال 1095م. تعمیم داده شد. بر این اساس غیر نظامیان، کودکان، زنان، ارباب کلیسا، و برخی اموال کلیسا و برخی اموال مولد اقتصادی از تعرض مصون بودند. متارکه الهی که شورای کلرمن در سال 1095م. مقرراتی در باب آن وضع کرد نهادی بود که وظیفه اش محدود کردن ایام جنگ و ستیز بود .[27] پس از نابودی امپراتوری روم، متکلمان مسیحی در اندیشه دستاویزی برای جنگ، مفهوم جنگ عادلانه را به نحو چشم گیری گسترش دادند.

علمای مذهبی اظهار داشته اند كه نزد آنها «جنگ» مشروع نیست، مگر از باب «دفاع از اجتماع» كه گاهی از آن به «جنگ عادلانه» تعبیر می كنند. این نظریه توسط توماس آكویناس و دیگر كشیشان ساخته و پرداخته شد و نظریه «حقوق طبیعی» در قرون 16 و 17 و 18 شكل گرفت. به دنبال آن، در اروپا، اندیشه تفكیك «جنگ عادلانه» و «جنگ غیرعادلانه» به وجود آمد كه اولی جایز و دومی ممنوع است. بدینوسیله، رجال دینی مسیحی به اصولی هدایت شدند كه شبیه قواعد اسلامی در «جنگ مشروع» و «جنگ عادلانه» است. و آن زمانی است كه دفاع از نفس یا برای نصرت مظلوم یا برای جلوگیری از فتنه در دین باشد. [28]

در انجیل نیز به نحوی به مسئله جنگ عادلانه اشاره شده است. بعنوان مثال، آيه اي از انجيل است كه به سربازان و جنگجويان هر لشكري اين حق را مي دهد كه بتوانند در مورد عادلانه و مشروع بودن يك جنگ قضاوت كنند و برمبناي اين قضاوت تصميم به حضور يا عدم حضور در آن جنگ بگيرند  فصل پنجم از انجيل هبرو[29] نیز آنجا که سرود دبرا[30] را روایت می کند، اشاره مستقیم به جنگ عادلانه می کند و به بیان ویژگیهای آن در عنوان «جنگ مقدس» می پردازد.[31]

از این مطالب به دست می آید كه حضرت مسیح همان گونه كه به صلح و دوستی دعوت می نماید، به جهاد در راه عقیده اعتراف دارد.

نظریه بنیادین مسیحیت مدرن این است که جنگ به ندرت توجیه شده است و باید از آن اجتناب کرد، مگر این شرایط جنگ عادلانه فراهم شده باشد. یک فرد مسیحی ممکن است اعتقاد داشته باشد که شواهد و استدلال های مورد نیاز برای حمایت از جنگ متعالی تر از شواهدی است که رهبران ملی برای جنگ بدان نیاز دارند. مسیحیان بسیاری، از هر نوع جنگ احتراز می کنند. این امر در مورد فعالان صلح یا کسانی که باید به سختی آنها را قانع کرد که جنگ توجیه شده است، صدق می کند. مسیحیان استدلال می کنند که آیین احتراز از جنگ بر اساس تعالیم مسیح به وجود آمده است. [32]

پس از اين که در زمان امپراتوري روم قديم مسيحيت ديني دولتي شد، هم در مناطق يوناني شامل ايالت هاي روم شرقي و امپراتوري بيزانس و هم در مناطق لاتيني شامل روم غربي و امپراتوري مقدس رومي که با شارلماني پديد آمد، يک تحول تقريبا اجتناب ناپذير اين بود که دولت و کليسا بايد نيروهاي خود را در جهت حفاظت، تقويت و ارتقاي يکديگر به کار مي بردند، به رغم اين که به زودي بين آنها رقابت پديد آمد. وقتي قلمروهاي مقدس و غيرمقدس با هم دمساز شدند، حاکمان سکولارخود را حافظان کليسا ديدند و مقامات کليسايي در موقعيت هاي متعددي باعث ايجاد و مشروعيت قدرت هاي سکولار شدند. گسترش سلطه قدرت هاي سکولار هميشه به گسترش کليسا منجر گرديد همان طور که کار تبليغي کليسا به گسترش سلطه قدرت هاي سکولار انجاميد. قانون طبيعي و قانون ديني همديگر را تکميل کردند، معيارهاي کليسايي بر زندگي مدني حاکم بودند و مراجع مدني نقض کنندگان احکام اخلاقي و ديني را مجازات مي کردند. بدين طريق «بازوي سکولار و بازوي معنوي» همديگر را ياري رساندند. اما اعمال خشونت آميز قدرت هاي سکولار الزاما سايه طولاني بر مسيحيت انداخت زيرا کليسا نقشي فعال در عمليات نظامي و اعمال خشونت آميزي داشت که با روح صلح طلب و ضد خشونت بنيانگذار آن ناسازگار بودند. چه اعمال نادرستي که نه تنها تحمل مي شدند بلکه به نام مسيح انجام مي شدند اما به هيچ وجه اجتناب ناپذير نبود که صليب عيساي ناصري(که به دست رومي ها کشته شد و آن قدرت خونسرد و خرافي و اهل سياست يعني کنستانتين پيروزي قاطع خود بر رقيبش ماکسينتيوس در جنگ ميلواين بريج در سال 312 را به او نسبت داد) به نحو روزافزوني به مثابه پرچم در جنگ ها به کار برده شد و «مهر تأييدي» مسيحي حتي بر خونين ترين و هولناک ترين اعمال ظالمانه زده شد. حتي در دوره هاي اوليه ي اين امپراتوري مسيحي، دشمنان داخلي و خارجي سخت با هم جنگيدند. براي مثال شارلماني، نخستين امپراتور مسيحي فرانک ها، جنگ هاي سي ساله را عليه ساکسون هاي کافر به راه انداخت که با اعدام و تبعيد هزاران نفر همراه بود. اعدام بدعت گذاران، مردمان گوناگون و بعدها يهوديان و ساحره ها در کليساي شهدا امري عادي بود.[33]

از زمان کنستانتین به بعد نویسندگان و واعظان مسیحی از استعارات جنگی و دلیرانه در وصف دین خود سود جستند. این ایده را که خشونت ذاتا بد نیست، می توان در اشکال مختلف نظریه جنگ عادلانه یافت که جنگ را به مثابه ابزاری برای برقراری عدالت و صلح می داند. شاید از این به بعد است که می توان مسیحیت را به هیچ وجه ضد جنگ ندانست.

گفتار سوم: جنگ صلیبی اولین جنگ مقدس مسیحی

بسیاری از مورخان تمام جنگ و ستیزهای شرق و غرب را در گذر تاریخ، جنگ‌های صلیبی نامیده اند. جنگ هراکلیوس علیه ایرانیان در قرن هفتم برای برگرداندن صلیب بیت المقدس، جنگ مسلمانان با رومیها در یرموک، جنگ‌های امپراتور نقفورفوکاس با سیف الدوله حمدانی در قرن دهم میلادی، جنگ‌های مسیحیان علیه مسلمانان در اسپانیا، سیسیل و جنوب ایتالیا در قرون دهم و یازدهم؛ خلاصه جنگ‌های بزرگ اسلام و مسیحیت که از پایان قرن یازدهم تا اواخر قرن سیزدهم در منطقه شام و مصر پدید آمد. اما از این میان، جنگ‌های اخیر مشهور است که با زمینه ها و علل متعددی در غرب و شرق پدید آمد و برای هردو جامعه نتایجی شوم و نیکو پدید آورد [34].

بدون تردید انگیزه مذهبی و دینی، یکی از قویترین دلایل جنگ‌های صلیبی بوده است واین رای مورد قبول مسلمانان و مسیحیان می باشد.

در مورد علت جنگ های صلیبی، عقیده آلبر ماله، مورخ مشهور فرانسوی، این است كه «بیت المقدس» به مدت چهار قرن، از سال 636 م. به بعد، در دست اعراب بود. عرب با دیده تقدس به آن شهر می نگریست. تربت عیسی و كلیسایی را كه امپراتوران یونانی در كنار آن ساخته بودند و نزد مسیحیان عزیز بود، به حرمت می داشت. هارون الرشید، كه از خلفای بزرگ عرب بود، اجازه داد كه مقالید (كلیدهای) تربت عیسی را به خدمت شارلمانی بفرستند. خلاصه آنكه عرب به رفق و مدارا رفتار می كرد و مانع زیارت اماكن مقدسه نمی شد و تعداد زوار مسیحی در قرن یازدهم میلادی روزافزون گشت. ولی قوم متعصب ترك، كه در سال 1087 م. بیت المقدس را گرفت، به آزار و اذیت زوار مسیحی پرداختند تا آنجا كه دیگر مسیحیان نمی -توانستند به سرزمین قدس وارد شوند و به تربت عیسی جبهه بسایند. پاپ اوربان دوم در فرانسه، مشغول اصلاح امور اهل علم فرانسه بود. در روز 28 نوامبر 1095 م. در حضور جمع كثیری از روحانیان و امنای دین، شرحی از صدمات زوار ارض قدس بیان كرد و امت نصارا را دعوت نمود كه اسلحه بردارند و تربت عیسی را نجات دهند. سخن مشهور پاپ اوربان دوم در مجمع کلرمون که با عبارت «این اراده خداوند است» تاکید می شد، خواندنی است:

«ای یاران مسیح آن سرزمین مقدس که از برکت وجود مخلص (عیسی مسیح) تبرک یافت، آن دخمه ای که از آن نجات دهنده ماست، آن کوهستانی که عیسی به خاطر نجات ما، در آن به سر برد و محنت کشید، آن مزاری که در آن دفن شد، اینک به تصرف دشمن درآمده و میراث مشرکان شده است. آن کلیساهای مقدس، آن اماکن فروزانی که جهان را تابناک کرده بودند، اکنون در مغاک تاریکی فرو رفته واز نظر ناپدید شده اند، به طوری که در سراسر آن سرزمین پهناور، خاکی که در آن برای خدا عبادت شود، باقی نمانده است. همان بیت المقدسی که مایه افتخار و سرچشمه فیاض ما بود، اینک به دست مسلمانان افتاده است، مسلمانانی که غیر از مآثر دینی خود آثار دیگری در آن باقی نگذارده اند.

آسیایی که مملو از ثروت و تمول بود، امروز به واسطه مظالم و تعدیات مسلمانان، هستی و ثروت خود را از دست داده و فقر و بدبختی هم آغوش شده است.

ای دلاوران عزیز آن شمشیرهایی را که تاکنون به سینه یکدیگر فرو می بردید و در مقابل اهانتی کوچک با برادران دینی دوئل می کردید، اکنون باید به سینه دشمن فرو برید. امروز وقت آن رسیده است تابه اهانتهایی که به قبر مسیح میشود خاتمه دهید. این جهادی که امروز عازم آن هستید فقط برای فتح بیت المقدس نیست، بلکه باید تمام اقلیم پرثروت آسیا و خزاین آکنده و بی حساب آن را تصاحب نمایید. امروز باید به جانب بیت المقدس روید و تمام آن سرزمینها را از دست دشمن و اشغالگران بگیرید و خود وارث آنها شوید.اراضی بیت المقدس و شام همان طوری که تورات تعریف نموده است، سرزمین شیر و انگبین است.

ای دلاوران با این شمشیری که به جهاد مقدس می روید، خزاین آسمانها را تملک خواهید کرد. اگر در این جنگ فاتح شوید تمام کشورهای مشرق زمین از آن شما خواهد شد، واگر کشته شوید به شرافتی بس بزرگ نایل آمده اید، یعنی در نقطه ای شهید شده اید که عیسی در آن شربت شهادت نوشیده است».[35]

و در پایان سخن خود، كلام عیسی(علیه السلام) را خواند كه «از خویشتن بگذر، صلیب خود را برگیر و از دنبال من بیا»… ضمنا وعده داد كه هر كس در اردوكشی شركت كند، تمام معاصی و گناهانش بخشیده و آمرزیده خواهد شد.

نگرش باطل مسیحیان به مسلمانان، مبارزه مذهبی و دینی آنان را قوت می بخشید، آنها  مدعی بودند مسلمانان حضرت محمد را می پرستند. نويسندگان مسيحى سده‏هاى هشتم تا سيزدهم ميلادى، تصويرى مخدوش از اسلام ارائه كرده‏اند. از نظر آنها، اسلام، مذهبى غير صادق، متمايل به بت پرستى و نوعى بدعت مسيحى محسوب مى‏شد. آنان نه تنها نبوت پيامبر اسلام را انكار كرده و او را ضد مسيح دانسته‏اند، بلكه تهمت های زيادى به دين اسلام و پيامبرش می زدند، از جمله آن كه محمدصلى الله عليه وآله مطالب درستى از عهد عتيق و عهد جديد را در قرآن آورده، اما پاره‏اى از بدعت‏ها، نظير برخى از ويژگى‏هاى آيين مانويت و نيز مطالبى از خود را بدان افزوده است.[36]

گمان مى‏رود ايجاد اين تصوير مخدوش از اسلام، عمدتا واكنش مسيحيان در برابر برترى فرهنگى مسلمانان، به ويژه در اندلس بوده باشد. در آن دوران، مسيحيان تصور مى‏كردند كه نسبت به مسلمانان نه تنها از جنبه مذهبى، بلكه از نظر اخلاقى نيز برترند؛ در چشم مسيحيان حاضر در جنگ‏هاى صليبى، مسلمانان جنگ‏جويان خشنى به نظر مى‏آمدند، از اين رو تمسخر و ذكر نقاط ضعف مسلمانان و اسلام در قالب ترسيم و تحريف دين اسلام مطرح شد. اين قالب كه ذهن صليبيان را از قرن دوازدهم تا نوزدهم ميلادى به خود مشغول كرده بود، در چهار وجه از سوى مسيحيان مطرح شد كه عبارتند از:

  1. اسلام نه تنها صدق نيست، بلكه انحراف عمده‏اى از حقيقت است… محمدصلى الله عليه وآله صدق و كذب را به هم آميخته… است؛ در حالى كه موضوعاتى، مانند «وجود خدا» در مسيحيت با منطق ثابت مى‏شود، اين موضوع در دين اسلام متكى به وحى است.
  2. مسيحيان اروپاى غربى مانند توماس آكويناس در سده‏هاى دوازدهم و سيزدهم ميلادى معتقد بودند كه «اسلام دينى است كه با شمشير و خشونت ترويج مى‏شود.»
  3. اسلام «مذهب تن آسانى» است. از نظر مسيحيان قرون وسطى، ازدواج مرد مسلمان با زنان متعدد (به صورت عقدى يا به صورت ديگر) و وعده قرآن در هم نشينى با حوريان بهشتى كه در اسلام مجاز است، مردود مى‏باشد.
  4. محمدصلى الله عليه وآله مخالف مسيح است. به عقيده مسيحيان قرون وسطى، در قرآن اشتباهات بديهى وجود دارد [و از اين رو، آنان]رسالت محمدصلى الله عليه وآله را قبول نمى‏كردند.[37]

نکته دیگر اینکه نظر مسیحیت نسبت به جنگ نظر مثبت و واحدی نبود. دیانت مسیحی تمایل به صلح و آرامش داشت و درانجیل تاکید برسلم و آرامش شده است. در کلیسای بیزانس بنا به تعالیم سنت باسیل، سرباز مسیحی اگر درمیدان جنگ کشته شود شهید نیست، شهید کسی است که با سلاح ایمان بمیرد.

نقطه نظر غربی دراین مورد کمتر واضح بود. سنت آگوستین پذیرفته بود که به امر خدا می توان دست به جنگ گشود و جامعه نظامی که در غرب از میان تاخت وتاز وحشیان ظاهر گشته بود، خواه ناخواه برای این تفریح عادی خود توجیهی جستجو می کرد. قانون سلحشوری در حال رشد با پشتیبانی اشعار حماسی عامیانه به قهرمان نظامی هیبت و اعتبار می بخشید و بدنامی چنان گریبان گیر صلح جویان می شد که هرگز از آن رهایی نمی یافتند. از کلیسا برضد این احساس کاری ساخته نبود پس جهدش بر آن شد تا این غریزه جنگجویانه رابه راهی کشاند که به تحصیل سودی برایش رهنمون شود. بدین ترتیب جنگ مقدس که می توان آن را جنگ در راه منافع کلیسا شمرد، صورتی مجاز وحتی مطلوب یافت.[38]

دلیل دیگر جنگ های صلیبی از نظر آلبر ماله، اشتیاق مردم مغرب زمین و گشت و گذار در نقاط ندیده و نشناخته و امید به كسب ثروت و مال در مشرق زمین بود كه در آن زمان، این مناطق به ثروت مشهور بود. فرماندهان جنگ ها به فكر فتح و تسخیر امارت بودند و رعایا به این امید می رفتند تا قطعه خاكی به دست آورده و به آزادی روزگار بگذرانند.

جمعیتی حدود 300000 نفر از چند كشور اروپایی از جمله فرانسه، ایتالیا و آلمان به راه افتادند و در راه، برای گذراندن زندگی، دست به دزدی، آزار و قتل دراز می نمودند و پس از سه سال، سرانجام به سرزمین قدس وارد شدند. از این تعداد، فقط چهل هزار نفر به بیت المقدس وارد شدند و خون ریزی سختی برپا نمودند.

نتیجه ای كه پاپ از جنگ صلیب انتظار داشت ـ یعنی آزادسازی سرزمین قدس ـ حاصل نشد؛ چه اینكه سرزمین قدس در نهایت، توسط سلطان صلاح الدین در سال 1187 م. فتح شد. عده زیادی از جنگ جویان صلیب در خلال جنگ های متعدد صلیبی، مردند و آنها هم كه جان سالم به در بردند، به فقر و مسكنت گرفتار شدند. هركس موقع رفتن، ملك و خانه خود را می فروخت یا رهن می گذاشت. همه به امید ثروت و كسب دارایی می رفتند، ولی وقتی برگشتند، بی چیز بودند و جز فروش رهنِ مجدد چاره ای نداشتند.

همانطور که بیان شد تفکر جنگ مقدس در مسیحیت، قریب هزار سال قابل تصور نبود و مسیحیان بدان فکر نکرده بودند، چون مسیح (ع) یک انسان صلح طلب بود. اما نابودی امپراتوری رم، سن آگوستین و دیگر متکلمان مسیحی را وادار کرد تا براساس کتاب مقدس توجیهی برای اقدام به جنگ پیدا کنند. آنها مفهوم جنگ عادلانه را مانند مشابه آن در اسلام به نحو چشم گیری گسترش دادند. چراکه تنها مقدار کمی از آیاتی که در عهد جدید آمده است می تواند تاییدی برای یک جنگ طلب وتصدیق کار وی در شروع جنگ باشد.

از این به بعد سالهای متمادی مسیحیان اعتقاد داشتند که استفاده از خشونت و جنگ برای تبلیغ و ترویج دین و برخورد با مخالفان درست است. آنها خشونت را به عنوان اقدامی که ذاتا بداست، درنظر نمی گرفتند. این طرز تفکر منجر به جنگ‌های مقدس شد که بهترین نمونه آن جنگ‌های صلیبی به شمار می رود. درواقع نمونه بارز جنگ‌های مشروع از دیدگاه رهبران کلیسای مسیحی در قرون وسطی جنگ‌های صلیبی است که فئودالهای اروپایی به رهبری کلیسای مسیحی به منظور بازپس گیری بیت المقدس از مسلمانان آغاز کردند.[39]

بنابراین در قرون وسطاي متأخر يک کليساي مسیحی درگير جنگ مقدس شد. گر چه کليساهاي ارتدکس شرق نيز درگير نزاع هاي تقريبا سياسي- نظامي قدرت هاي سکولار شدند و غالبا به جنگ ها مشروعيت الاهياتي مي بخشيدند يا خود آنها را به راه مي انداختند، تنها مسيحيت لاتين غربي بود که نظريه(آگوستيني) کاربرد مشروع زور براي رسيدن به اهداف معنوي را مطرح کرد و سرانجام از زور براي گسترش مسيحيت استفاده کرد. بر خلاف سنت کليساي اوليه، جنگ ها براي تغيير کيش کفار، گسترش انجيل و مقابله با بدعت به وقوع مي پيوستند، درحالي که جنگ هاي صليبي کاملا برعکس معناي واقعي صليب رخ دادند. مسیحیان جنگ های صلیبی را علیه اسلام، در اسپانیا، فرانسه، ایتالیا و در شرق اروپا، ایجاد كردند و از طریق جنگ، قهر و غلبه، مدت ده قرن كامل، دین خود را ترویج می كردند: سه قرن پیش از ظهور اسلام و هفت قرن بعد از اسلام.

در واقع نمايندگان عالي مسيحيت، پاپ اوربان دوم و عارف و واعظ قدرتمند و بنيانگذار يک فرقه ديني، برنارد کلارو که به نام عيسي مسيح جنگ راه انداختند تا «سرزمين مقدس» را از لوث وجود «کفار» يعني مسلمانان پاک کنند. جنگ هاي صليبي براي کل مسيحيت (غربي) يک مسئله بود. تصور مي رفت که خود مسيح آنها را به راه انداخته است زيرا گفته مي شد که پاپ به عنوان سخنگوي مسيح مردم را به پيوستن به ارتش فراخوانده است. بالاخره اوربان سوم، که چهارمين جنگ صليبي را (با قتل عام، غارت و فتح قطعي قسطنطنيه براي تحقق برتري روم) به راه انداخت، نخستين کسي بود که جنگي صليبي را عليه همنوعان مسيحي به راه انداخت که به جنگ هاي سخت آلبيجنسي منجر شد که به مدت دويست سال در جنوب فرانسه تداوم داشتند و با پيامدهاي هولناک براي دو طرف و نابودي کامل جمعيت برخي مناطق همراه بود.

حتي در آن زمان بسياري از مردم متحير بودند که آيا عيساي صاحب موعظه ي بر فراز کوه و مبلغ عدم خشونت، محبت به دشمنان و نافي انتقام، چنين برخوردهاي نظامي را مجاز مي دانسته وآيا آن معناي صليب عيساي ناصري از دست نرفت آنگاه که، به جاي تشويق مسيحيان به فهم معناي درست حمل صليب خود در هر روز، جامه ي صليبي ها اهميت پيدا کرد تا به جنگ هاي خونين آنان مشروعيت داده شود. در مسيحيت قرون وسطي شعار«صلح خدا»، معياري براي محدود کردن خشونت و نيز ارائه پناهگاهي براي ستمديدگان، تنها فرصتي مقطعي و زودگذر بود. [40]

معیارهایی در تعالیم قدیمی مسیحی وجود دارند که جنگ را عادلانه و منصفانه می کنند. این معیارها شامل دلیل عقلایی برای جنگ، تاحدی هدف صحیح، احتمال موفقیت، و مصونیت غیرنظامیان است. اینها به لحاظ اخلاقی و عملی اصولی مهم و اساسی هستند. اما مسیحیان در خلال جنگ‌های صلیبی و در مقابل دنیای اسلام و امپراتوری بیزانس در قرن 12 و13، وبه هنگام توسعه قلمرو خویش در دنیای جدید، به این اصول چندان توجهی نداشتند واز جنگ عادلانه به جنگ مقدس روی آوردند. بنابراین می توان گفت که جنگ عادلانه با جنگ مقدس در تضاد و تقابل است چون جنگ‌های صلیبی از سوی بسیاری از مسیحیان جنگ مقدس تلقی می شده است در حالیکه تقریبا هیچکدام از اصول جنگ عادلانه را در بر نداشت.[41] برای شروع جنگ‌های صلیبی، انجیل حضرت عیسی برای تایید و حمایت از جنگ‌های ویرانگر کافی نبود. از این رو مسیحیان آنچه راکه نیاز داشتند در عهدعتیق (تورات) پیدا کردند(که قریب 75درصد از کتاب مقدس مسیحیان را تشکیل میدهد).

آغازگران جنگ‌های صلیبی مانند پاپ اوربان دوم و پاپ اینوکینت سوم، برای اینکه در دعوت مردم به جنگ‌های صلیبی متنی و مرجعی به عنوان موید داشته باشند، از عهد عتیق بیش از عهد جدید استفاده کردند. دعوتی که به دو قرن بی رحمی و قساوت نسبت به مسلمانان فلسطین کشیده شد و برای یهودیان و مسیحیان سوریه ای وروم شرقی رنج وعذاب به ارمغان آورد. نیازی به گفتن ندارد که وحشیگری جنگ‌های صلیبی در قرون دوازدهم وسیزدهم چه زخم عمیقی به جای گذاشت که برای همیشه روابط مسمومی بین اسلام و غرب به همراه دارد.[42]

این مطلب را، حتی نویسندگان غربی، معترف هستند. آلبر ماله می گوید: گود فرو آدو بویون، فرمانده صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می كند: «اگر می خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) كه در بیت المقدس به دست ما افتادند، چه معامله ای شد، همین قدر بدانید كه كسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجّه ای از خون مسلمانان، می تاختند و خون تا زانوی مركب می رسید». تقریباً ده هزار مسلمان در معبد، قتل عام شد و هر كس در آنجا راه می رفت، تا بند پایش را خون می گرفت. از كفار (مسلمانان)، هیچ كس جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند. ویل دورانت، از كسانی كه شاهد ماجرای اسف انگیز جنگ های صلیبی بوده است، نقل می كند: «در كوچه ها، توده هایی از كلّه، دست و پاهای مقتولان دیده می شد؛ هر طرف انسان، مركب را هِی می كرد، در میان اجساد مقتولان و لاشه اسبان بود. زنان را با ضرب دشنه می كشتند، ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آنها را از پستان مادرشان، جدا می ساختند و به بالای دیوار پرتاب می كردند و یا با كوفتن آنها بر ستون ها، گردنشان را می شكستند.  در نتیجه 70000 نفر مسلمان را ، كه در شهر مانده بودند، به هلاكت رساندند».

گوستاولوبون، مستشرق مسیحی، درباره اعمال وحشتناك سپاه صلیب چنین می گوید: «درگذرها و میدان های بیت المقدس، از سرها و دست ها و پاها، تل هایی تشكیل یافته، از روی آنها عبور می كردند. مجروحان را در آتش می سوزانیدند. ده هزار نفوسی كه به مسجد عمر پناه برده بودند، تمام آنها را طعمه شمشیر قرار دادند. در هیكل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود كه لاشه های مقتولین، در آن غوطه ور بودند. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره و نیز بدن های بدون اعضا آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند كه هیچ نمی شد آنها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی كه مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، فوق العاده در زحمت بودند.»

تعداد صفحات

189

شابک

978-622-378-148-3

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.